دنیایاقتصاد : انتشار اخبار ضد و نقیض از مذاکرات غیرمستقیم ایران و آمریکا برای رسیدن به توافق موقت، تبادل زندانیان و آزادسازی بخشی از درآمدهای بلوکهشده ایران که در روزهای اخیر فضای رسانهای و افکار عمومی را به سمت مذاکرات هستهای معطوف کرده است، بار دیگر پرسشها از رویکرد و استراتژی آمریکا در رابطه با وضعیت موجود را به میان آورده است. اینکه مجموعه این اخبار و تحلیل و تفسیرهای متناقض حاکی از بازگشت آمریکا به نسخه احیای برجام است، یا دربردارنده پلن بی فشار یا وجه سوم پلن سی دیپلماتیک است، پرسش مهمی در ترسیم چشمانداز پیش رو است. در واقع فهم کلان استراتژی دولت بایدن متغیر بسیار مهمی در خروج از ابهام و روشن شدن وضعیت متناقض کنونی است.
واقعیت این است که ظهور متغیرهای جدید در روابط ایران و پایتختهای غربی از اواخر مرداد سال گذشته که نزدیک به دو سال مذاکرات احیای برجام بر مبنای نسخه ۲۰۱۵ را به حاشیه برد و با پاسخ منفی ایران به بسته پیشنهادی بروکسل مواجه شد، نقش مهمی در از دستور کار خارج شدن برجام در دولت آمریکا و سایر بازیگران اروپایی داشته است. این فضای شکلگرفته که از چند ماه قبل با حمله روسیه به اوکراین مواجه شده بود و سپس با تقویت همکاریهای تهران و مسکو تشدید شده بود در کنار مساله ناآرامیهای سال گذشته در ایران وضعیت را به سمت و سویی برد که عملا منجر به بروز تنش در روابط و تعلیق مذاکرات شد. موضوعی که بارها مقامات غربی به از دستور کار خارج شدن برجام اشاره کردند و متعاقب آن تحریمهای حقوق بشری گستردهای را علیه ایران اعمال کردند.
ادعای اصلی غرب برای خارج کردن برجام از دستورکار مذاکراتی خود، این بود که ظهور متغیرهای جدید بهویژه ادعای نقش پهپادی ایران در کمک به روسیه در جنگ اوکراین باعث شده تا نسخه احیای برجام و رفع تحریمها و آزادشدن پولهای بلوکه شده ایران، صرفا منجر به تقویت نقش موشکی و منطقهای ایران در منطقه شود. این مساله بهخصوص با توجه به سیاست چرخش به شرق ایران در دولت سیزدهم و تشدید همکاریها با چین و روسیه برای غرب با حساسیت بیشتری هم همراه شده است. نکته سوم هم به تحولات درونی خود سند برجام و قطعنامه۲۲۳۱ و تاریخ انقضاهای آن برمیگردد که در اکتبر ۲۰۲۳ منجر به لغو تحریمهای تسلیحاتی ایران و در اکتبر ۲۰۲۵ منجر به لغو کلیه قطعنامهها و انقضای قطعنامه ۲۲۳۱ میشود که بر اساس آن اسنپ بک نیز به عنوان یک اهرم فشار از دسترس آمریکاییها خارج خواهد شد. طبیعتا از دید غرب این تحولات درونی سند برجام با ظهور متغیرهای بیرونی نمیتواند منجر به احیای برجام بر مبنای مدل توافق شده قبلی شود. این مساله بهویژه با توجه به مخالفتهایی که از قبل نسبت به برجام در داخل آمریکا وجود داشت و در شرایط کنونی هم بر وزن آنها افزوده شده برای دولت دموکرات بایدن در رقابتهای حزبی و درونحزبی بسیار مهم است.
حال که نسخه برجام دیگر در دسترس نیست، این سوال مطرح میشود که پلن جایگزین آمریکا چیست؟ افزایش فشار و بالا بردن مجدد سطح تنش و گسترده کردن تحریمها و سفت و سخت کردن دامنههای آن است. همان مسیری که با خروج ترامپ از برجام کلید خورد و فشار حداکثری را در ارتباط با ایران رقم زد. قرار گرفتن در چنین مسیری اگرچه برای دولت بایدن نیز قابلیت دسترسی دارد، اما با توجه به نتایج و پیامدهای آن که در دوره ترامپ بر همگان روشن شد، مطلوبیت لازم را برای پیگیری مجدد ندارد. بهخصوص که برخی از بازیگران همچون امارات و عربستان نیز با توجه به تنشزدایی با ایران دیگر به این سادگی حاضر نخواهند بود در این پروژه نقشآفرینی کنند. در واقع این راه پرهزینه و پرمخاطره باعث بالا رفتن سطح تنش و تصاعد بحران در منطقه خواهد شد و طبیعتا رفتار متقابل ایران را از جمله در حوزه غنیسازی و بهکارگیری سانتریفیوژهای جدید به دنبال خواهد داشت. اهمیت این مساله برای آمریکای بایدن بهخصوص در مقطعی که ماههای منتهی به انتخابات در این کشور مواجهیم، دیگر متغیری است که مانع از آن خواهد شد که دولت بایدن بخواهد به سمت تنش گسترده با ایران حرکت کند.
با توجه به فقدان مطلوبیتهای پلن بی، آمریکا به پلن سی متمایل شده است که میتوان آن را نه برجام نه فشار حداکثری خواند. بر اساس این مدل تنشها محدود و مدیریت میشود. این مساله مستلزم همکاریهای ایران و آژانس با مشوقهایی است که به تهران داده میشود تا وضعیت را از شرایط موجود بهتر کند. آمریکا انتظار دارد که ایران غنیسازی ۶۰درصد و بالاتر از آن را متوقف کند و در ازای آن با امتیازات رسمی و غیررسمی مواجه شود. این مساله همچنین شامل تداوم نادیده گرفتن خریدهای نفتی چین از ایران یا مجوز رسمی در این باره است. این مدیریت بحران تا هر زمان که مقدور باشد بهویژه تا نوامبر ۲۰۲۴ موعد انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا قابلیت پیاده شدن دارد.
هرچه به این تاریخ نزدیک شویم سطح بحران میتواند افزایش پیدا کند اما میتواند منجر به این شود که طرفین را تا لبه پرتگاه بکشاند که امر محتملی است که زمینه را برای گرفتن امتیازات بیشتر فراهم خواهد کرد. با این حال واقعیت این است که دو طرف تمایلی به بالا بردن سطح تنش ندارند و ترجیح میدهند راهکار مدیریت تنش را در پیش بگیرند. آنچه فضای چند هفته اخیر و انعکاس آن در فضای رسانهای را به این پلن نزدیک میکند، برخی گشایشها همچون آزادسازی درآمدهای بلوکه شده، تبادل زندانیان و... است که در روزهای گذشته برخی جزئیات آن از سوی رسانههایی چون رویترز، آکسیوس و میدل ایستآی منتشر شده است. اما آنچه این پلن را پشتیبانی میکند، عامل بازدارندگی است که دولت آمریکا در چند ماه اخیر بارها بر آن تاکید کرده است. این بازدارندگی طیف وسیعی از ابزارهای سخت تا هوشمند را شامل میشود. از جمله به حرکت درآوردن تجهیزات سختافزاری تا انتقال پیامهای محرمانه. از نظر آمریکا اهمیت این استراتژی این است که فقدان آن موجب خواهد شد تا طرف مقابل دچار سوء ادراک شود. بنابراین از دید واشنگتن برای اینکه موفقیت این پلن بالا رود بازدارندگی دوشادوش آن حرکت خواهد کرد. در گزارش روز گذشته آکسیوس به این بازدارندگی اشاره شده است. در این گزارش آمده است که یکی از موضوعات مهم در مذاکرات غیرمستقیم محرمانه ایران و آمریکا در عمان، تغییر سیاست آمریکا در قبال برنامه هستهای ایران در صورت غنیسازی ۹۰درصدی است. همان چیزی که از آن به عنوان پلن بی یاد میشود. یعنی عبور از دیپلماسی و تکیه بر تحریم و ابزارهای سختافزاری.